دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 139868
تعداد نوشته ها : 351
تعداد نظرات : 122
Rss
طراح قالب

مرگ مغزى

دكتر حميد سلطانعليان

در حال حاضر در كشورما ساليانه هزاران نفر به دلايلمختلفى، دچار ضايعه غير قابل بازگشتى بنام مرگ مغزى مى‏شوند.اين عده مدتى را در بخش مراقبتهاى ويژه بيمارستان سپرى مى‏كنند و سرانجام به طور واضح و ملموس بدرود حيات مى‏گويند. در جوامع امروزى به دليل پيشرفتهاى علم پزشكى استفاده‏هاى مثبت و نوعدوستانه از اين وضعيت امكان پذير است درجامعه ما نيز حركت‏هاى مهمى در اين خصوص صورت پذيرفته است كه نياز به عنايت بيشتر مسئولان و پشتيبانى گسترده تر از سوى علما و فضلاى محترم دارد.

تاريخچه مرگ مغزى :

براى اولين بار در سال 1950 ميلادى پزشكان رشته اعصابدر اروپا به نوعى كم(اComa)اشاره نمودند كه در آن بافت مغز به صورت غير قابل بازگشت صدمه ديده و عملكرد خود را از دست داده بود و ليكن فعاليت قلب و ريه به كمك دستگاه ادامه داشت. در آن زمان اين نوع از كما بعنوان «كماى غير قابل بازگشت‏» ناميده شد . در سال 1968 عده‏اى ديگر از پزشكان اين حالت را «مرگ مغزى » ناميدند و معيارهايى جهت تشخيص آن وضع كردند. اين مطلب كه «اگر مغز مرده باشد شخص مرده است و مرگ مغز در نهايت باعث توقف فعاليت قلب خوا هد شد.» سبب شروع بحث‏هاى مهم اخلاقى واجتماعى و قانونى گرديد و گروه هاى كارشناسى مختلف و متعددى در اين باره به بحث و تحقيق پرداختند. بعد از آن و به تدريج معيارهاى روشن تر و كامل ترى جهت تعيين مرگ مغزى پيشنهاد گرديد. آخرين و جامعترين معيارها كه در حال حاضر براساس آن عمل مى‏شود مربوط به سال 1981 مى‏باشد.

تعريف واهميت تشخيص مرگ مغزى :

تعريف مرگ مغزى : مرگ مغزى به از بين رفتن كامل و غيرقابل بازگشت تمامى عملكردهاى مغز اطلاق مى‏شود

علل عمده ايجاد كننده مرگ مغزى عبارتند از ضربه مغزى ،خونريزى مغزى ، ايست قلبى .

تشخيص و اعلام مرگ مغزى از دو جهت‏حائز اهميت است:

اولا: از نظر علم طب، مرگ مغزى برابر با فوت بيمار مى‏باشد. ثانيا: از اندامهاى بيمارى كه دچار مرگ مغزى شده است ميتوان جهت پيوند اعضاء استفاده كرد.

در فردى كه دچار مرگ مغزى شده است ، تنفس قطعمى‏گردد و با قطع تنفس، ضربان قلب نيز متوقف خواهد شد با توقف گردش خون ، خونرسانى به بافتها مختل گرديده و اندامهاى بدن قابليت ادامه حيات خود را از دست‏خواهند داد.

با دخالت در اين مسير و بازگرداندن تنفس بيمار توسطدستگاه تنفس مصنوعى، قلب به طور موقت به كار خود ادامه خواهد داد و بيمار براى مدتى محدود در حالت كما قابل نگهدارى خواهد بود.اگر چه پس از مدتى عليرغم متصل بودن بيمار به دستگاه ، قلب بيمار از كار خواهد ايستاد و نهايتا مرگ اندامها آغاز خواهد گرديد.

روشن است كه بيمار دچار مرگ مغزى ، فى نفسه قابليتادامه حيات ندارد و ادامه حيات نباتى وى (اگر بتوان نام حيات برآن نهاد) وابسته به دستگاه مى‏باشد. در واقع پزشكان با بر قرار كردن تنفس در اين بيماران، تنها مى‏توانند براى مدت محدودى مرگ قلب و ساير اندامها را به تعويق اندازند.براى نمونه حداكثر زمانى كه تاكنون علم طب توانسته است‏يك بيمار دچار مرگ مغزى را نگهدارى كند 107 روز بوده است. براين اساس ، واضح است كه چرا علم طب مرگ مغزى را برابر با فوت بيمار مى‏داند.

معيارها ى تشخيص مرگ مغزى :

همانطور كه قبلا توضيح داده شد، جهت اعلام مرگ مغزى ،بيمار بايد معيارهاى معينى را به طور كامل دارا باشد. به بيان ديگر هر بيمار مشكوك به مرگ مغزى توسط معيارهاى معينى ارزيابى مى‏گردد و اگر تمامى اين معيارها در او وجود داشته باشند، تشخيص مرگ مغزى داده مى‏شود.اين معيارها چنان محافظه كارانه و دقيق مى‏باشند كه در صورتى كه به درستى و با دقت نظر به كار روند، هيچگاه باعث تشخيص مرگ مغزى در بيمارى كه قابليت ادامه حيات دارد نخواهد شد.

معيارهاى مرگ مغزى اجمالا ازاين قراراست:

1. از بين رفتن عملكردهاى مغزى : الف - عدم پاسخ بيمار به تحريك دردناك . ب - از بين رفتن حركات خود به خودى در اندامها. ج - از بين رفتن رفلكس‏هاى ساقه مغزى  د - از بين رفتن تنفس خود به خودى در بيمار

2 . غير قابل بازگشت بودن عملكردهاى مغز:

دليل ايجاد حالت كما نبايد موارد قابل برگشتى همچون مصرف دارو و الكل، كاهش فشار خون يا كاهش دماى بدن باشد. بديهى است كه قبل از ارزيابى مرگ مغزى بايد اين موارد به دقت كنار گذاشته شوند.

3. پايدار ماندن علائم مرگ مغزى : زمان مشخصى جهت تحت نظر قرار دادن بيمار مشكوك به مرگ مغزى مورد نياز است كه در طول اين زمان علائم بيمار بايد ثابت و پايدار باقى بماند.

در مواردى كه علت از دست رفتن هوشيارى معلوم است(مثل خونريزى مغزى و يا ضربه مغزى )، تحت نظر قراردادن بيمار بمدت 44 ساعت لازم است براى مواردى كه علت كما مشخص نيست اين زمان حدود 72 ساعت‏خواهد بود براى كودكان اين زمان طولانى تر بوده و گاهى تا يك هفته طول مى‏كشد.

گاهى اوقات پس از ارزيابى بيمار با معيارهاى فوق ،همچنان پيرامون اعلام مرگ مغزى شك وجود دارد، در اين حالت انجام آزمايشهاى تاييد كننده ضرورت پيدا مى‏كند. ازجمله مهمترين اين آزمايشها مى‏توان نواز مغزى (الكتروانسفالوگرام) و اندازه گيرى جريان خون در مغز را نام برد.

در الكتروانسفالوگرام ملاك توقف فعاليت مغز اين است كهچنانچه دو نوار مغزى به فاصله 6 ساعت گرفته شود، هيچگونه امواج مغزى ثبت نگردد وخط صاف ترسيم شود.

در اندازه گيرى جريان خون مغز كه با روشهاى مختلفىانجام مى‏شود، كفايت‏خون رسانى به بافت مغز مورد بررسى قرار مى‏گيرد. نا كافى بودن جريان خون مغز باعث صدمات غير قابل برگشت به بافت مغز در عرض چند دقيقه خواهد شد، بنا براين اثبات عدم كفايت‏خون رسانى به مغز، تشخيص مرگ مغزى را مسجل مى‏كند.

اكنون اين سوال مطرح مى‏شود كه صلاحيت اعلام مرگمغزى بايد در اختيار چه افرادى باشد؟ علاوه بر متخصصان بيماريهاى مغز و اعصاب و جراحان مغز و اعصاب، پزشكان ديگرى كه سابقه فعاليت در بخش مراقبتهاى ويژه و بخش اورژانس را داشته و در اين خصوص تجربه دارند، مى‏توانند واجد چنين صلاحيتى باشند. در بعضى كشورها گفته مى‏شود كه دست كم دو پزشك بايد در مورد مرگ مغزى متفق القول باشند.

در صورتى كه استفاده از اعضاى بيمار مشكوك به مرگمغزى جهت انجام پيوند مدنظر باشد، توصيه مى‏شود تيمى متشكل از متخصص مغز و اعصاب ، جراح مغز و اعصاب ، متخصص داخلى و متخصص بيهوشى تشكيل گرديده و وظيفه بررسى و اعلام مرگ مغزى را بر عهده بگيرند.

پس از تشريح موضوع «مرگ مغزى » و اينكه ازنظر علم طببيمار دچار مرگ مغزى ،مرده تلقى مى‏شود و ادامه‏ء حيات نباتى او نيز وابسته به دستگاه تنفس مصنوعى است آن هم براى زمان كمى و با قطع اين دستگاه،اندامهاى بيمار توان ادامه حيات نخواهند داشت.اينك جاى اين پرسش است كه از نظر علم فقه بيمار دچار مرگ مغزى ،مرده به شمار مى‏آيد يا زنده؟پيامدهاى فقهى وحقوقى بسيارى براين مساله مترتب است وپرسشهاى فراوانى را بر مى‏انگيزد،ازجمله آنكه آيا استفاده از اندامهاى چنين شخصى براى پيوند اعضاجايز است؟آيا قطع دستگاه تنفس مصنوعى دراين حالت به منزله قتل بيمار به شمار مى‏آيد؟وپرسشهاى ديگرى ازاين قبيل.


دسته ها :
دوشنبه بیست و دوم 3 1385
X